نگاهم كرد و با لحن تحقير آميزي گفت:((تو نمي ميري تو اين گرما چادر مي
پوشي؟بابا بي خيال حالا كي نگات مي كنه،اون شالو باز كن
يكم گردنت هوا بخوره،آستينتو بكش بالا،چرا جوراب مي پوشي تو آخه؟))
نگاهش كردم و گفتم:((قبول،ولي به يك شرط!))
كنجكاوانه در حالي كه چشم هايش برق مي زد پرسيد:((چه شرطي؟))
گفتم:((همانطور كه خودت مي گي هوا خيلي گرمه.چرا ساپورت به اون تنگي
مي پوشي؟شلوار سندبادي بپوش خنك شي،مانتوت هم كه خيلي تنگه،يه
مانتوي گل و گشاد بپوش خوب.))
چشماش گشاد شد و گفت:((چرا چرت و پرت مي گي؟اين جوري كه بي
كلاس مي شم،اونوقت تيپ اندامم به هم مي خوره،همه فكر مي كنن خيكي
ام انقد لباسام گشاده.))
گفتم:((خوب اگه منم اون لباسايي كه تو مي گي رو بپوشم،كلاسم پيش خدا
جونم مياد پايين،اونوقت،تيپ قلبمم به هم مي خوره))
و همان طور كه ازاو دور مي شدم گفتم:((اعوذ
بالله من الشيطان الرجيم))
با خودم فكر كردم،و البته،در عوض تحمل اين گرما،تو اون دنيا هوا برامون توپتوپه.
اما شما كه تحمل اين گرماي ناچيزو نداري....
خدا عاقبت همه مونو به خير كنه
ان شاء الله
نظر سنجي دخترونه:كدومو بيشتر دوست داريد؟
تصاوير از سايت ايران ناز
ادامه مطلب تعداد بازدید 673 ،